کانون دانشجویی هلال احمر دانشگاه قم

برگزيده ها

مشخص کردن محل های ایمن و غیر ایمن

مشاهده

کارگاه ایمنی در برابر زلزله

مشاهده

ایستگاه صلواتی برنامه بانوی آسمانی

مشاهده

بازدید از مرکز توانبخشی بقیه الله

مشاهده

اتوبوس سلامت در دانشگاه

مشاهده

انتخابات شورای مرکزی کانون هلال احمر دانشگاه قم

مشاهده

جلسه آشنایی با نهضت صلیب سرخ و هلال احمر

مشاهده

مشخص کردن محل های ایمن و غیر ایمن

دوره فن ورزی داروخانه

حضور اعضای کانون دانشگاه قم در طرح رویش سبز هلال مهربانی...

ماهنامه ماه نو

نشریه ماه نو شماره 59

مشاهده
معرفي کتاب

کتاب اول کانون های دانشجویی

مشاهده
آخرين نظرات
مرورگر پيشنهادي

سامانه جامع عضويت سازمان جوانان هلال احمر

شبکه اجتماعي ماه نو

جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران

سازمان جوانان جمعيت هلال احمر

معاونت جوانان استان قم

مرکز آموزش مجازي سازمان جوانان هلال احمر

وب سايت سفر سالم

نظرات

به مناسبت روز تکریم مادران شهدا و روز مادر برنامه دیدار با مادر شهید مصطفی کلهری فرمانده خط شکن گردان سید الشهدا علیه السلام لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب علیه السلام ، در روز شنبه 22 فروردین ماه برگزار میشود.به همین بهانه کانون دانشجویی هلال احمر بخشی از زندگینامه این شهید بزرگوار را منتشر می نماید.

زمستان سال 1338 در شب میلاد با برکت حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی (ص) در خانواده ای مذهبی به دنیا که آمد او را «مصطفی» نامیدند. «مصطفی» گویی از ابتدا «برگزیده» بود، وجود او هماره مای? خیر و برکت برای خانواده اش بود... دوران تحصیلات او کوتاه بود، تا دور? راهنمایی؛ به قول پدر بزرگوارش «مصطفی» پسری بود خیلی غیرتی؛ نمی توانست تحمّل کند که خود تحصیل کند ولی دیگران کار کنند. با وجود این دانش آموز ممتازی بود درس را رها نمود و به سوی کار شتافت. یکی از همکلاسی های قدیمی او تعریف می کند که: «هر وقت زنگ تعلیمات دینی بود، معلم از «مصطفی» می خواست که «پرده برداری» کند؛ او هم همیشه با خوشحالی قبول می کرد؛ داستانهایی که بیشتر تعریف می کرد، ماجرای «حرّ و زایر کربلا»، داستان «مختار»، داستان «طفلان مسلم» بود. «مصطفی» «مصطفی» داستان «حرّ» را بسیار دوست می داشت و هر وقت که این داستان را شروع می نمود، با شور و حال خاصیّ آن را باز می گفت؛ شاید به این دلیل که شباهتی لفظی بین نام «حرّ» با نام فامیلی او بود...» پس از ترک تحصیل به «بناّیی» روی آورد و تا پیروزی انقلاب، به این شغل پرداخت. در جریان مبارزات سیاسی علیه رژیم، فعالیت های مستمر و قابل توجهی داشت و یکی دو بار هم مجروح و دستگیر شد. پس از آزادی از زندان و پیروزی مبارزات به ورزش روی آورد در «کاراته» موفقیت هایی کسب نمود. پس از پیروزی انقلاب، «مصطفی» در نهادهای مختلف به خدمت پرداخت، از دیگر کارهای او تشکیل یک «تعاونی کشاورزی» به کمک چند تن از دوستان همفکرش بود که هدفی جز کمک در امر خودکفا شدن مهین اسلامی نداشت. در همین زمان بود که جنگ تحمیلی آغاز شد؛ «مصطفی» دست از کار کشید و راهی جبهه شد، یکی از همرزمانش در این باره می گوید: «وقتی جنگ شروع شد، مصطفی نتوانست نسبت به تجاوز دشمن به میهن بی تفاوت باشد؛ به ما گفت که برادران! جنگ بر اینِ کار، مقدم می باشد. بیایید سلاح برداریم و از ارزشهای ملی و معنویمان دفاع کنیم.» «مصطفی» مدتی در غرب و پس از آن در جنوب، جبهه ها را در نوردید و حماسه های بزرگ و با شکوه را ببآفرید... در غرب بود که با آتش پدافند، سوخوری متجاوز عراقی را سرنگون ساخت، مدتی هم فرماند? خط غرب گشت؛ در این مدّت نگذاشت دشمن، ذره ای تحّرک و فعالیّت داشته باشد. در جنوب، از «عملیات رمضان» تا «عملیات بدر» حضوری مستمر و مفید داشت. شهامت و استواری و رشادت او زبان تحسین همگان را گشوده بود؛ حماسه آفرینی های او در «عملیات خیبر» که منجر به تثبیت خط پدافندی «جزایر جنوبی مجنون» شد همگان را به تعجب واداشت، حتی به پاس مقاومت و نبرد غرور آفرین و سرنوشت سازش، تقدیرنامه ای از «قرارگاه خاتم النبیاء» دریافت کرد؛ اگرچه ـ هیچکس به جز تنی چند از دوستانش ـ از آن مطلع نشد. «مصطفی» با همین شیوه و از همین کارها به «خلوص» رسید. اوج این اخلاص را می شد در رفتارهای او، پس از حماسه «خیبر» یافت؛ پس از عملیات، دیگر او چهر? آشنای لشگر شده بود، همه جا صحبت از وی و رشادت های گردانش ـ سیدالشهداء (ص) ـ بود... او این مراتب تحسین و تقدیر را می دید و می شنید اما همیشه با همان صداقت و خلوص و سادگی زایدالوصفش می گفت: «به خدا قسم اشتباه می کنید! این من نیستم که .... این خود سیدالشهداءست که نظر دارد بر این گردان...» «مصطفی» از ابتدا «برگزیده» بود و حیات مادی و زندگی در این دنیا، آزمونی بزرگ برای او بود تا مقام بلند «قرب به حق» را بیابد و «عملیات بدر» وعده گاه تحقق پیمان او با معشوق ازلی بود... «مصطفی» بر همگان ثابت کرد که روح او آماده پرواز است... این را می شد از حلالیت طلبیدن او در شب عملیات، فهمید: «بچه ها! من کلهرم! شما را به خدا مرا حلال کنید... من روسیاه، من گنهکار را حلال کنید!» آری! او برگزیده خدا بود و به خدا پیوست. امید آن که هدایتگر حقیقی ما را از رهروان حقیقتِ راه او قرار دهد ان شاءالله.

  • دبیر کانون

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی